حال این روزهام، مثل گردبادی میمونه که همینطور میچرخه و میچرخه و سردرگمه و سرگیجه گرفته و نمیدونه چی شد که شروع شد و به کجا میخواد برسه و چرا به دنیا اومد و کی میمیره و بین تولد و مرگش چیا دیگه قراره براش اتفاق بیافته و همینجور همهی اطرافشو داغونو با خاک یکسان میکنه ...
خ.ص.و.ص.ی۱
یاحق...
از خاک ما در باد بوی تو می ای اد
تنها تو می مانی ما می رویم از یاد...
گردباد زود رد میشه و میره هرچند خرابی به بار بیاره...
تو به فکر فردای حال گردبادی باش که میخوای همه چیزو از نو بسازی...