خود من

پنجشنبه مهمان دارم ... برای افطار و شام ... برای ساعت‌هائی مدام خندیدن ... برای خوش‌گذراندن ... برای باهم بودن ... برای دوستی و رفاقت ... وقت‌هائی که مهمان دارم یا مهمان هستم ... معدود لحظاتیست که بی‌شائبه می‌خندم ... بی‌شائبه خوشم ... و دست از سر خودم بر می‌دارم ... و سعی می‌کنم حال خوشم را خراب نکنم ... سعی می‌کنم ... و این خیلی خوب است که در آن لحظات، در جنگ همیشگی باخودم نیستم ... انگار تمام فکر و خیال‌های بد از من فاصله بگیرن ... فراموش می‌کنم که چقدر غمگینم ... فراموش می‌کنم که من ... خود منم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی پژوم یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

حال همه این است وقت هایی که تو مهمانی یا مهمانی داری. این ها همه از توست و خوب می دان ام و می دان اند همه...

مونا ! سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

خب چون سرگرم میشی و وخت نداری که به افکاری که داری بها بدی...
ماهم می فهمیم که تو مهمونی ها خوب تری و حالت بهتره..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد