دیشب تا صبح گریه کردم ... خودمو تصور کردم که ازت جدا شدم و تنهائی رو تخت خوابیدم ... هی تنهائیمو تصور کردم و هی گریه کردم ... انقدر واقعی بود که شبیه هذیون بود برام ... لحظات جدائی رو برای خودم تجسم می کردم ... اینکه تنهام و توام تنهائی ... اینکه الان کجائی !؟ ... تنهائی خوابت برده !؟ ... غمگینی ؟ ... اینکه عرق کردی و کسی نیست که عرقتو خشک کنه ... اینکه لحاف از روت رفته کنار ... اینکه تشنته و خودت تو خواب نمیفهمی که بیدار شی و بری آب بخوری ... اینکه ... آخه تو خواب خیلی معصومی ... یعنی کسی پیدا میشه که مثل من وقتی خوابیدی، بیاد و بغلت کنه ... بگه مراقبته ... بگه نترس، هواتو داره ... بگه عمرشی ... زندگیشی ... امیدشی ... همه کسشی ... مطمئن نیستم خیلی ... شاید این کارائی که وقتی خوابی میکنم برات ... برای اینه که خودم دلم میخواد اینکارا رو در حقم بکنی و نمیکنی ... نمیدونم ... نمیدونم دوستت دارم چون نیاز دارم دوستت داشته باشم ... یا اینکه واقعا دوستت دارم ... نمیدونم بهت محبت میکنم چون نیاز دارم بهت محبت کنم یا واقعا دلم میخواد که بهت محبت کنم ... وقتی اونجوری مثل یه بچه کوچولوی شیرین خوابیدی ... انقدر این فکرا رو کردمو شبهای بعد طلاقو تصور کردم که به هق هق افتادم ... بعد به این فکر کردم که داریم بچهدار میشیم ... من باردارم و خونهی یکی از دوستام ... تو سرکاری ... یعد یهو وقت اومدن بچه میشه و منو میبرن بیمارستانو تو درگیر کاری و تو ترافیک میمونی و نمیرسی ... من سر زا میمیریم و نمیبینمت ... توام دیر میرسی و منو نمیبینی ... چه حرفا که قبل رفتنم نزدم که بهت بگن ... اینکه چقدر دوستت دارم ... اینکه یه لحظه دوریتو طاقت نمیارم ... اینکه ... هق هقم شدیدتر شد ... خیلی فکرا کردم که یادم نیست ... بعد که ازین فکر ـ هذیونا اومدم بیرون ... به خودم اومدم دیدم دارم قشنگ گریه میکنم و بالشم خیس شده ... به خودم گفتم احمق خانوم ! ... ۱۰ سانتیمتر بیشتر ازت فاصله نداره ... برگرد و بغلش کن ... نازش کن ... ببوسش ... گودی چشماشو ... گوشهی لباشو ... بازوشو ... لحاف روشو مرتب کن ... بالششو برگردون ... عرقشو خشک کن ... بپرس تشنهش نیست ؟ ... بهش بگو که مراقبشی ... بگو که دوستش داری ... با تماااااااااااااااااااااااام بی لطفیهاش ... با تمااااااااااااااااااااااام عیبهاش ... با تمام ..............................
باز دارم گریه می کنم ... به پهنای صورت ... از خودم متنفرم که زنم ... که گریه میکنم ... که ......... میدونم تمام این رفتارام از ضعفمه ... از عدم استقلالمه ... از ...
***
حالا فکرشو بکن ... امروز اس ام اس دادی که شب میری پیش دوستتو ممکنه ... ممکنه شب نیائی خونه ... نترسیدم ... همش یه صدا تو گوشم میگه این امتحان خوبیه ... تو خونهی خودت .... شب ... تنها ... تخت ... سیگار ... گریه ... تخت ... تنها ... تنها ... تنها ... شایدم برعکس دیشب اصلا گریهم نگیره ... شاید زود خوابم ببره و اصلا نفهمم که نیستی ... هرچند ... انقدر آگاه میخوابم که ... مطمئنم تا خود صبح نبودنتو حس میکنم ... دارم با خودم میگم این امتحان خوبیه ... میتونم امشب جدائی رو ... تنهائی رو امتحان کنم ...